نوجوان برتی از هشدار مادر ناتنی خود سرپیچی می کند، که در اتاق با پدر ناتنی اش گرفتار شده است. مارگو سالیوان با او روبرو می شود، خروس بزرگ پدر ناتنیش را آشکار می کند. او نوجوان را مجبور می کند زانو بزند، بمکد و ببلعد. این تازه شروع نظم و انضباط سخت او است.