پس از یک تور کالج، نیکول اوکلیر، یک دانشجوی جوان، به پدر ناتنی خود برای یک غذای سریع در خوابگاهش ملحق شد. او مشتاقانه سینه های پر جنب و جوش خود را نشان داد و به او اجازه داد تا از بیدمشک تنگش لذت ببرد. او با اشتیاق او را با خروس بزرگش پر کرد و در پایان خامه ای به اوج رسید.