نامادری ونسا مون، پدربزرگ ناتنی بزرگترش را اغوا می کند و لباس هایش را در می آورد تا دارایی های فراوان خود را آشکار کند. او به طرز ماهرانه ای او را به صورت دهانی خوشحال می کند، سپس مشتاقانه از عضو او در آغوش خیس و تنگ او استقبال می کند و به اوج رضایت بخشی می رسد.