فاکسی دی، یک دانشجوی شیطون، با وعده های تدریس، گل میخ های بی خبر را به خوابگاه خود می کشاند. او با باز کردن دامن و پیراهن تنگش، قبل از شیرجه رفتن به یک جلسه وحشیانه و گره خورده از لذت های دهانی و لعنتی هاردکور، نوک سینه های نافذ خود را اذیت می کند. اوج؟ بار داغی روی زبان مشتاق او.